۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

 
کاری از دستت برنمیاد
گاهی به نظر میاد که انصاف نیست کاری که میکنی و یا حرفی که میزنی، اما چه اهمیتی داره، مگه قراره همه چیز کاملا منصفانه پیش بره مگه تا بحال رفته، اصلا رفته باشه، هیچ کاری نمیتونی براش بکنی. نه! اصلا داستان تلافی نیست، اصلا چیزی برای تلافی کردن نیست واقعا! وقتی اینجوری باشی.اگه میشد بدت نمیومد که تو هم منصف و مهربان باشی، اما حالا به نظر میاد اصلا راه نداره و انگار بی انصافی به صواب نزدیکتره. به شرط اینکه وقتی دیگری هم چنین کرد تو سر خودت و اون نزنی، خب لابد برای اونم این بصواب نزدیکتر بوده ، هر کاری که از دستت برمیاد رو انجام بده و انچه رو که نمیتونی یکسره رها کن. چیزی که به گردن دیگران بندازی رو دل خودت میمونه و ابتکار عمل رو از دستت درمیبره یکسره میشی واکنش، حالا خشم یا ضعف.


۲ نظر:

ساناز گفت...

میشه پستی رو که درباره دلیل زندان رفتنت احتمالا نوشتی رو بهم بدی. . . که از اونجا بخونم بیام تا بالا . . .

کدهای امنیتی ات به سختی خونده میشه . . . چند با ریفرش کردم یه کد امنیتی راحت بیاد سخت تر شد . . . فایل صوتی اش هم خیلی ترسناک بود !

ساناز گفت...

خودم پیدا کردم . . . خواندم . . .