۱۳۹۱ مهر ۱۶, یکشنبه

زندگی روی سن
زندگی با دوربینی که همه جا و شب روز به همراه تو باشه عجیبه . انگار بازیگری هستی که بارو بندیلت را جمع کردی و روی سن ساکن شدی، و تماشاچیانی عبوس و بدگمان دائم تورو میپان!
همونجا میخوری ، میخوابی، میخندی ، گریه میکنی و همه اینها را طوری انجام میدی که در نقش ات تعریف شده چرا که میدونی در غیر این صورت و با یک اجرای ناامید کننده، نقشی به مراتب سخت تر ، تکنفره و با چشمی عبوس تر و کاونده تر در انتظارته . پس هر کاری که برای رهایی از اون بکنی نقض غرضه و تورو در برابرش عریان تر میکنه و میدونی که حالا حالاها نه کاتی در کار است و نه خسته نباشیدی.
وقتی تماشاچیات بی آنکه برای اجرای بی نقص ات کف و سوتی زده باشن و بی آنکه تو تعظیمی کرده باشی! بارو بندیلشون را جمع میکنن و به خونه میرن، تو میمونی تا بی هیچ استراحتی (مگر در حمام و دستشویی آنهم در حالت نشسته!!) ادامه داستان رو برای شیفت شب بازی کنی!
عجیب آنکه حضور این چشم های سیاه بی مژه از حضور خود زندان بان سنگین تره، نمیتوانی نادیده اش بگیری حتی اگه سعی کنی چون در لحظه ای که سعی میکنی با او باعث شده چنین کنی، پس هست.
گاهی روی تختم دراز میکشیدم و بهش زل میزدم، (من تخت 3 بودم . همیشه) و گاهی اون هم همینطور! دلم میخواست به واکنشش بندازم. پشتم را به دوربین میکردم و وانمود میکردم کاری میکنم که نمیخواهم ببیند! با ناله شاکیانه ای چشمان قورباغه ایش رو زوم میکرد، و بعد فقط لبخند فاتحانه من نصیبش میشد، آره! من فقط با نکرده ها و نداشته هایم لحظه ای احساس پیروزی میکردم. و فراموش میکردم این همان چیزی بود که او می خواست.
عجیب اینکه بعد از مدتی شاید دیگر بهش عادت کنی! حتی نه فقط عادت، اصلا فکر میکنی" باید باشه! برای امنیت ام لازمه" کسی میگفت: "حبس کشیدن بی دوربین هراس انگیزه!!"
اون امنیت رو به من میده در حالی که در من لانه کرده و تمام منو کنترل میکنه. حتی در آغوش کشیدن ها و بوسیدن هایم رو! و حتی تکان های ناخودآگاه بدنم رو در هنگام خواب، اون بدون هیچ مرزی در منه. هنوز هم هست . باور میکنی؟!


۳ نظر:

Unknown گفت...

امیدوارم فیلم ترومن شو رو دیده باشید! با خوندن این نوشته به طرز عجیبی در حال و هوای اون فیلم قرار گرفتم! با این تفاوت که شما از وجود دوربین آگاهید!
شاید ما همه در شوی بزرگی رو صحنه مشغول ایفای نقشیم!
ادبیات این نوشته رو دوست دارم استاد

Unknown گفت...

و یه سوال ؟
چقدر سخته فراموش کردن اونجا ؟

عاطفه گفت...

نه کایزر عزیز! من ندیدم اون فیلمو. سخت؟ نمیدونم هست یا نه. فک کنم میشه ندیدش گرفت و زد به بی خیال کلا. اما حس میکنم اینجوری اون زمان کاملا از دست میره و فقط آسیب اش میمونه.