۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

تنبیه
 
قرنطینه متادون دقیقا بالای انفرادی های تنبیهی بند عمومیه و دریچه های فنس دار و نزدیک به سقف انفرادی ها رو به حیاط و باغچه کوچک و دلپذیر قرنطینه ست. جوری که اگه روی پله های آهنی  (14 تا پله باشیب تند)  حیاط  بایستی میتونی از لای پره های هواکش یه گوشه از انفرادی ها رو ببینی و یا اگه خواستی یه لطفی به کسی که اونجاست بکنی میتونی چند کلمه ای باهاش حرف بزنی یا حتی یه سیگار براش بندازی! که البته باید پیه دیده شدن (با دوربین) و محروم شدن خودت و بقیه از هواخوری رو هم به تنت بمالی.
اما داستان انفرادی ها با آغاز شب شروع میشه! و شب، انفرادی روی دیگه شو به معتادی که روز تو بند یاغی گری کرده، دعوا را انداخته ، مواد فوخته و یا به مامورا فحش داده، نشون میده.
شب که در بندها بسته میشه و سکوت سنگین زندان فقط گه گاه با صدای نگهبان های پاس شب شکسته  میشه، به اون میگه که دیگه هیچ امیدی نیست که رفیق بامعرفتی پیدا بشه که قاپ نگهبانو بدزده و براش یه سیگار یا حتی سیگاری بیاره و یا حدالقل پشت در میله ای اول بند بایسته و باهاش حرف بزنه و یا پیغامی از یاری برسونه.
دیگه در حال جمع کردن بساط شامیم که شروع به صدا کردن میکنه، خطاب به نگهبان " خانم... ببخشید ، میشه به من یه نخ سیگار بدین . دارین شام میخورین؟ معذرت می خوام واقعا...."بعد از چند دقیقه چند ضربه آروم به در میزنه و دوباره همان.
توی صف دستشویی و مسواکم که صدای التماسش میاد " خانم... تو رو خدا ، جون مادرت، جون عزیزت، یه نخ! یه پک! بخدا دارم میمیرم..." و با شدت بیشتری  در میزنه.
یکی یکی بچه ها دارن میرن تو تختاشون و اتاق از جنب و جوش افتاده . میرم تو تختم . بی هیچ امیدی برای خواب. یه ربعی میگذره و بیهوده امیدوار میشیم که خوابیده باشه.
" اوهوی زنیکه...پیردختر.... مگه من باتو نیستم اکبیری " و با مشت و لگد و هر چیزی که دم دست داره به در و دیوار میکوبه " ببین! منکه همیشه این تو نمیمونم که! آخر که میام بیرون ببین چجوری....ت میدم " تمام ساختمون از ضربه هاش میلرزه. کم کم سلول های دیگه هم شروع  میکنند بعضی ها به زندانی و بعضی به زندان بان فحش میدن. و در جواب همه زندان بان از سر بند: " خفه شین"!
چند دقیقه سکوت کامل و بعد با صدای شکستن چیزی حتی قرص خورده ها هم از جا میپرن!  اینم از توالت فرنگی!!
در اصلی بند انفرادی با صدای شدیدی باز میشه. صدای فحش و التماس و جیغ و گریه...
اکثر بچه ها تو تختاشون نشستن و تو نور ضعیفی که از پروژکتور بیرون میاد به جایی تو هوا خیره شدن.
حالا دیگه صداش خیلی به صدای انسان شبیه نیست به ناله حیوون میمونه  و از اون بین کلمات نامفهومی گاهی به گوش میرسه " کثافتا... تور رو خدا.... دستمو باز...گه..."


هیچ نظری موجود نیست: